در میانه اوهام

این آخرین نوشته من توی این وبلاگ و دنیای وبلاگ خواهد بود.... می دانم حالا روزهاست که همه چیز تمام شده و تو برای من به یک پرونده باز رها شده بدل شده ای.پرونده ای که تا ابد یک گوشه جانم باز می ماند و من اگر قرار باشد به نفس کشیدن ادامه دهم باید چشمانم را از رویش بردارم و هرگز نگاهش نکنم. می دانی، حالا روزهاست که می دانم دیگر حتی جواب سوال هایم را هم نخواهم گرفت. شاید این اواخر تنها چیزی که دل خوشم می کرد گرفتن جواب آن سوال ها بود. سوال هایی که دست آخر شاید مرا به اینجا می رساند که چه شد که دل در مهرت بستم بی آنکه بخواهم، بی آنکه بخواهی. گرچه هیچ گاه نمی شود دقیقا دلایل لرزیدن دل را دانست. حالا روزهاست که می دانم دیگر به تو راهی نیست، از زمستانی که گذشت و از آن چه گفتی باید شنید این قصه را. می دانی، نه مطمئنم نمی دانی. تو برای من همه دنیا بودی و حالا من درست در نقطه ای ایستاده ام که تمام حال خوشم را به عهده خودم می بینم و دیگر حتی نمی دانم که آیا باید بار دیگر به قلبم اجازه دهم که بلرزد یا نه؟! گرچه این مهم خود نیز به دست من نباشد دوباره. حالا روزهاست که رنج هفت ساله ام را زمین گذاشته ام با اینکه می دانم و می دانم که هرگز و هرگز از آن من نخواهی بود. می دانی. حالا تنها برایت آرزوی شادی بی امان و عشقی بی پایان دارم. با اینکه پاسخ سوال هایم را ندادی. می دانی حالا و در این لحظه می خواهم اینجا و تمام احساسات هفت ساله ام را بگذارم و بروم. بروم که تا وقتی نفس می کشم واقعا نفس بکشم. می دانی. نه نمی دانی. تو نمی دانی و مهم نیست دیگر چگونه مرا به قضاوت نشستی و با خود چه اندیشیدی. برایت سلامتی می خواهم و آرامش. خدا پناه همه لحظه هایت باشد. همین و تمام. در میانه اوهام...ادامه مطلب

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا؟!

 

 

+ من هیچ نمی شنوم دیگر........................

در میانه اوهام...

بشدت ازین روز کذایی دختر متنفرمروزی که قطعا بانویی که میلادش توی این روزه شاد نیست به نام گذاریش بدین واسطه که نمایان کردن چنین چیزهایی رو قطعا در شأن انسان ها نخواهد دونست سرچ کردن توی لیست مخاطبینمون و تبریک این روز به اون ها یا غربالگری!!!!!!!!! میخوام هشتگ بزنم #نه_به_روز_دختر  یا  #خوشحالی_اسفب در میانه اوهام...ادامه مطلب

عشق تو صدام مث غم توی بارونه زندگیم شده شب و روزای وارونهاز حال من کسی چیزی نمیدونه …وقتی نیستی خونه خونه ساکت و آرومه شب تو خیالم سر تو روی زانومهبرگرد بیا به خونه خونه بی تو زندونه …بیا بی بهونه برگرد پیش این دیوونه برگردحتی یه شب دیگه به اون شبای خوب عاشقونه برگردبیا بی بهونه برگرد پیش این دیوونه در میانه اوهام...ادامه مطلب

دستم اگه خالیه حسم ولی عالیه مگه من از خدا چی میخوام

دیوونه جان جنون من تموم نمیشه رسیده عشق تو به ریشه به ریشه....

_ دیوونه جان. بابک جهانبخش

 

+ از رسیدن این عشق به ریشه مدتهاست که می گذرد. می یابمت نقطه ترین آرزوی عالم.....

در میانه اوهام...

خودت بگو ، بی عشقت چجوری میشه لحظه رو ادامه داد

خودت بگو ، غیر از دیدنت چی مونده حالا که دلم بخواد؟!!!

 

_ خودت بگو. بابک بابایی. میثم ابراهیمی

 

+ وقتی فهمیدی دوستت دارم که دیر بود یکم....

در میانه اوهام...

طالع من که مدد نمی کند.....

 

+ اما طالع تو: 

نوشته اگه بهش برگردی.........

در میانه اوهام...

خون هر آن غزل که نگفتم به پای تو......

 

+ آیا برای آمدنت این بها کم است؟!!!

در میانه اوهام...

نفس کشیدم که تیر آهمتو را به حسرت نشانه سازد خوشا سری که با تو سامان گیرد من بی تو ویرانم پنهانی در جانم من از تو دوری نمی توانم....   _ عبدالجبار کاکایی. محمد اصفهانی   + کجا رفته بودی که از رد تو یه رویای نزدیک با من نماندیه آغوشِ خسته یه حسِ لطیف از این خوابِ تاریک با من نماند . . . . . . ....   در میانه اوهام...ادامه مطلب

امروز روز جهانی منع خشونت علیه زنان است. به خشونت فکر میکنم و معده ام که درد میکند جوری که دارم بالا می آورم! اگر آقای ز بود و مثلا اینجا کارگاه داستان نویسی لابد باید با خشونت، معده، نارنجی، زنان و مثلا یک چیز خنده دار مثل سبیل جمله ای میساختیم که مفهوم خشونت بدهد و حواسمان باشد که خشونت با عصبانیت فرق میکند. به زنان علیه زنان فکر میکنم و خشونتهایی که بر هم روا میداریم! کتاب زیردستم پیش نمیرود اصلا. احساس میکنم تمام سالهایی که برای علم و داشتنش درس خوانده ام یکراست رفته اند به مستراح ابدیت. سالهای برای هنر جان کندن؟! نامعلوم.... به تو فکر میکنم و به سکوتت به سکوتت  سکوتت وتت تت که شده برای من مصداق خشونت علیه زنان!!!!       + امروز و همه روزهای پیش رو سکوتت را منع میکنند.... در میانه اوهام...ادامه مطلب